jane

غرق رویا
برف

هوا خیلی سرده، برف آروم آروم روی مژه ها و گونه ی سردم میشینه. مردم مهربون شدن با احتیاط از کنار هم رد میشن و لبخند میزنن. کوچه ی پردرخت محل مثل همیشه خلوته و تاریکی هوا احازه نمیده تک برگ های نارنجی خودنمایی کنن و فقط سفیدی غبار مانند برف در هوا موج میزنه. دست هایم را در دو طرف بدنم به حالت تعادل میگیرم تا روی برف لیز نخورم. تو رویای شیرین فرو میرم و ته کوچه کسی رو تصور میکنم که منتظر منه... سرمو تکون میدم و لبخند میزنم..من فقط دخترم و رویاهای تمام ناشدنی. و سایه از دور محو میشه. حتی سرمای برف هم که استخوان هامو به لرزه در آورده نمیتونه مانع فکر کردن به تو بشه...برو میزارم بری.آره هبچوفت نیومدی ولی تو قلب کوچیکم یه قصر حبابی ساختی..همه چی که رمان و فیلم نیس یه روزی قلب منم زیر برف و سرما تو همین کوچه یخ میزنه و همیشه تو رویای اینک که یکی دست سردمو تو دستاش بگیره و تو نیستی.

                       

+نوشته شده در شنبه 15 / 11 / 1392برچسب:,ساعت1:33توسط jane |
باشه؟

تنها دلخوشی این روزهایم این است که دستی به دیوار اتاق خاکستری ام بکشم و با خود بگویم او در خانه ای دیگر در شهری دیگر در کشوری دیگر و زیر آسمانی دیگر زیبا و امن زندگی میکند..خدایا در دلخوشی کوچکم شک مینداز.

+نوشته شده در دو شنبه 12 / 11 / 1392برچسب:,ساعت10:55توسط jane |
سلام

خیلی ازتون ممنونم که گاهی به این خونه ی کوچیک من سر میزنین و با نظراتتون خوشحالم میکنین..لازم بود یه موضوع رو عنوان کنم.

من در تمام مدتی که وبنویسی میکنم حتی تو وبلاگ های  قبلیم هبچوقت مطلبی رو از جایی کپی نکردم و تعداد لینک زیادی ندارم. اگر زمانی یکی از شما دوستان از مطلبی یا شعری از من خوشتون اومد و دوست داشتین تو وبلاگ خودتون هم داشته باشینش ممنون میشم آدرس وبلاگ و یا اسم jane رو هم عنوان کنین.

یادتون باشه که شاید دوستی هامون مجازی باشه اما یه کامنت شما شاید یه امید تازه تو ذهن من به وجود بیاره و ازتون ممنوم که باعث میشین تنها نباشم..

+نوشته شده در دو شنبه 12 / 11 / 1392برچسب:,

ساعت10:45توسط jane |
...

خوب است هیچگاه دلیل رفتن ها را نپرسیم تا منتظر بی دلیل آمدن ها باشیم

خوب است بی دلیل نگاه کردن ها را بپذیریم تا بی دلیل دوست داشته شویم

+نوشته شده در شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:,ساعت10:45توسط jane |