jane

غرق رویا

گاهی که تصویر خنده هایم را مرور میکنم

یادم می افتد

که هر لحظه نبئدنم مثل سالی گذشت.

خودم را میان کوچه های احساسات کال گم کرده بودم،

میان ورق پاره هایم که دور ریختمشان،

خودم را جا گذاشتم

میان خنده های آدم هایی با نام دوست،

میان برچسب های معرفت که دوامی نداشتند،

میان فاصله های کوتاه که مبدا و مقصد در دایره ی دید بود

اما گذشته ی مبهم حنجره ام را فشار میداد

و فرصت پیشروی را از من گرفته بود،

هویتم را گم کرده بودم

سالهای بی من با اوج پشیمانی گذشت.

+نوشته شده در شنبه 17 / 9 / 1394برچسب:,ساعت23:19توسط jane |