jane

غرق رویا
خاموش بزن

آسمون تاریک تر از همیشه بود.درختا به شکل آدمایی هراسان به سمت آسمون ایستاده بودن بارون نم نم میبارید. با شدت میدویدم شاخه ی درختی بازوی راستمو خراش داد. بازومو تو دستم گرفتم و به زمین سرد برخورد کردم دستامو رو زمین گذاشتم تا از جام بلند جلوی صورتم فرود اومد غرش توی صورتم ......دندونای تیزشو میدیدم وقت نشون دادن قدرت پس منم میتونممم....رروی تنه ی درخت شروع به خراشیدن کردم ..راه های سیاه روی بدنش منو عصبانی میکرد..

+نوشته شده در جمعه 3 / 3 / 1391برچسب:,ساعت12:26توسط jane |