jane

غرق رویا

مغازه کتاب فروشی مانند همیشه باز بود . مادری با دختر کوچشداخل مغازه شدندو برای خرید کتاب قصه به انتهای مغازه رفتند . دخترک به سمت من آمد کتابی را که در قفسه ی پشت سر من بود برداشت ومن خیره به آویزی که دخترک کوچک بر گردن داشت نگاه میکردم و.به فکری عمیق فرو رفتم......

دخترک آویزی از ماهی بر گردن داشت .ماهی زنده در محفظه ی کوچک پلاستیکی به شکل قلب اسیر بود و با اکسیژن فشرده شده فقط سه ماه فرصت زندگی داشت.او از میان آبها آمده بود تا دخترک برای نود روز سعادتمند تر زندگی کند.ماهی بی گناه هیچ چیز از دنیای بیرون نمیدانست. ماهی با خودش خوشبختی آورده بود و مخترع گردنبند به بهای بدبختی و مرگ او چنین چیزی را باعث شده بود.دریا اما ماهی هایش را شمرد ،یکی از ماهیهایش کم شده بود. خدا طغیان را به آب آموختتا گاهی عدالت را به آدمی متذکر شود. دریا طوفانی شد گویی برای ماهی از دست رفته ی کوچکش اشک می ریخت.آدم هایی هستند که کارشان بررسی علل حوادث غیر مترقبه طبیعی از جمله دریاهاست . آنها با عینک های ته استکانی و کتاب های قطور و دستگاه های مجهز سال هاست که مشغول به کارند بی آنکه فریاد ماهی و آب را بفهمند.هر بار که انسان ها به درو آب میروند خساراتی بر جای میگذارند و هیچوقت صدای صدف و مرجان ها را که فریاد میزنند ماهی را نبرید  او هنوز دوست دارد زندگی کند را نمی شنوند صدف بارها فریاد می زند مروارید نزد من است به ماهی کوچک کاری نداشته باش .اما مخترع گردنبند هیچ گاه صدایش را نشنید .درست همچون دانشمندی که هیچ وقت اشک ماهی را ندید و اخم اقیانوس را باور نکرد.او نمی فهمد که فرشته ی نگه دارنده ی باد دوست دریاست و اگر کسی حق ماهی را پایمال کند  آنها تاوانش را با زبان سیل و سونامی به انسان یاد آور می شوند.



نظرات شما عزیزان:

marzi
ساعت20:04---24 تير 1391
aliyeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee vebet

raha
ساعت13:23---14 ارديبهشت 1391
nazar lotfete

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 9 / 2 / 1391برچسب:,ساعت15:38توسط jane |