اتاق
به سقف خاکستری اتاقم که نگاه میکنم تمام خاطرات تلخ و شیرین زندگیم یکی پس از دیگری نمایان میشه.این سقف همان همدم چندین ساله ام است که تنها یارم در غم ها و شادی ها بوده . تمام زندگی من در اتاق کوچکی خلاصه شده.. اتاقی که مرهم همه ی درد ها و غصه های منه و اتاقی که سهیم شادی های منه.ای کاش میتونستم این اتاقو ترک کنم و ازش دل بکنم. دوست دارم به همون اتاق هفت رنگ تخیلی خودم برم........ای کاش از همون اول شریکی تو غم هام نداشتم که همه ی رازهامو بدونه تا الان جرات کنم ازش بیرون برم و درشو قفل کنم و به دست خاطره های فراموش شده ام بسپارمش. ای کاش یه اتاق جادویی داشتم تا هرچی بهش میگی فقط گوش کنه و از یاد ببره . اما حیف که روی در و دیوار اتاق خاکستری رنگ خودم هنوز جای میخ قاب های خاطرات تلخ مانده..........ای کاش.........
نظرات شما عزیزان:
خواندم غزلی را که به یاد تو سرودم
هر واژه آن بودی و انگار نبودم
من در کلمات غزلم گم شدم افسوس
جاری شده ای در همه ذرات وجودم
هر واژه آن بودی و انگار نبودم
من در کلمات غزلم گم شدم افسوس
جاری شده ای در همه ذرات وجودم